مادرم...
جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۰۰ ب.ظ
ای که عالم را فدای اشک چشمانت دهم
اشک اگر خواهی بگو یک ابر بارانت دهم
دست لرزانت که می بینم خجالت می کشم
دست ها را دستگیر دست لرزانت دهم
دل که هر روز از پی عشقی روان شد نو به نو
برکنم از جملگی در بند احسانت دهم
کاش می شد بار دیگر سرنهم بر دامنت
شعر و لالایی بخوانی دل به دامانت دهم
هرچه دارم از تو دارم، هستیم حتی ز توست
از خودم چیزی ندارم تا به قربانت دهم
ای امید ار هست جنت زیر پای مادران
بوسه دادم خاک پایت ، تا که مهتابت دهم
پی نوشت:به یاد همه مادرها...چه اون هایی که کنارمان هستن چه اون هایی که از پیشمان رفتن...
به سلامتی مادرم...که زندگی و گذشت و بی کینه بودن را به من آموخت...
دوست دارم مادرم همیشه کنارم باش...بی تو نفس کشیدن برایم بی معنی است...
معنای من تویی...
۹۵/۰۳/۱۴